22 ماهگی درسا جونی ..... محرم 92
سلام دخملی ناز مامان؛
این روزها خیلی خیلی (هزار ماشالا) شیطون شدی ... بعضی وقتها جیغم رو در میاری ... یه جا بند نمیشی و همش داری کنکاش می کنی ...
هفته پیش که مامانی نبود من و شما بیشتر از همیشه با هم بودیم ... مخصوصاً که به لطف امام حسین آشپزخانه نیمه تعطیل بود ... (ههههه)
فردا صبح مامانی داره بر میگرده و من از ذوقم بیخواب شدم ... می خوایم با هم بریم فرودگاه دنبالش آخه خیلی دلم واسش تنگ شده .... خیلیییییییییییییییییییییییی
یکی دو روزه همش می گی (مامان دل داغه) ... نمی دونم با گریپ میکسچر و ماست چکیده و اینا خوب نشدی ... اسهال نداری اما امروز که میترا جون (دخترعمه من) بهم گفت بهت او.آر.اس بدم بهتر شدی خدا رو شکر و الان خوابی ... در صورتی که دیشب نیم ساعت یه بار با گریه از خواب بیدار می شدی
تقریباً همه چیز رو مفهوم و کامل می گی ... جملاتت به پنج کلمه ترکیبی ارتقا پیدا کرده ... (ماشالا)
بقیه به روایت تصویر (مثل همیشه)
محرم 91 --- لویزان امام زاده پنج تن --- ظهر عاشورا
محرم 92 --- لویزان امام زاده پنج تن ---- ظهر عاشورا
خونه عمه اکرم --- سه چرخه ابوالفضل --- سال 91
خونه خودمون --- سه چرخه خودت --- سال 92 (روزی که 22 ماهه شدی)
فکر نمی کردم سه چرخه ها مثل هم باشه ولی بعد از دیدن عکسها [تعجب]
این شال و کلاه و بوت رو دو جای مختلف گرفتم ولی خیلی جالب اینجوری با هم ست شد
یه روزی که آماده شدی بریم بیرون
دخملی خوانندگی می کند
داریم میریم دسته بابا امیر اینا
مدل جدید خوابیدن ... هههه